آخرین مطالب
امکانات وب
سلام باز من برگشتم.باز می خوام با افسردگی هام خستتون کنم.خسته از دست آدمهای دوروبر.خسته از دست ندانم کاریهای اونها.با وجودی که همیشه سعی کردم بهترین باشم، ولی باز همین بهترین بودن بزرگترین نقطه ضعیفم بحساب میاد! باورتون میشه! از همون اولم وضع همین جور بود.تا می خواستم کاری بکنم این جمله معروف "درشان تو نیست" منو کشت. واقعا از این جمله متنفرم .هرگز تو هیچ موقعیتی برای هیچ کس ازش استفاده نکردم.آخه چ دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید
برچسب : خسته, نویسنده : faihanc بازدید : 13
روزی بود روزگاری بود.دختری بود پدری بود.
عشقی بود عاشقی بود.
عشق پدر زمینی نبود.
توان ایستادنش نبود.
پدر پرید.
گنجشک پر، بابا پر.
سالها از آن روزها گذشته،سالهای سال.
آموزه های پدر همیشه ماندگار شد.
حلال حرام.
حواست باشه بابایی،این مال مردمه.
خدا رو شکر هنوز حواسم هست.
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۵ساعت 0:14 توسط ماندگار |
دل نوشته...بعد از اینکه چند کلمه ای برای سبک شدن روحم نوشتم، می خواستم صفحه رو ببندم و برام که وسوسه شدم به بقیه وبلاگها نگاه کنم.همین طوری چندتا از اونها رو باز کردم و خوندم برام جالب بودند.یهو چشمم به یه چیزی افتاد "بهمن زادگان".اساسا کلمه بهمن همیشه منو وسوسه می کنه! سرم درد می کنه واسه چیزای که در مورد بهمن نوشته.از شما چه پنهان حدود بیست و اندی ساله که بهمن برام مهم شده.خلاصه رفتم و بهمن زادگان و خوندم. دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید
برچسب : نامردی, نویسنده : faihanc بازدید : 4
امسال یه اتفاق غیرمنتظره افتاد.تقریبا همیشه اولین نفری هستم که تولد همه را تبریک می گم.نمی دونم شاید کارم درست نیست اما بهرحال هر کس یه جوریه دیگه،
همیشه روز تولدم به همین قانع شده بودم که غیر از پیام های تبریک بانک ها کس دیگری یادم نمی افته!
البته اگه بانک هم کامپیوتری نبود چنین انتظاری نداشتم.
با بچه ها جلوی تلویزیون نشسته بودم، خندوانه مثل چند شب قبل داشت پخش می شد.حوصله تماشای مسخره بازی های ر دل نوشته...ادامه مطلب
از همان لحظه ی تولد به محض دیدن اولین روزنه ی نور بارقه ی امید در دلم جوانه زد . بارقه ای که هنوز در زندگی ام سو سو می زند .خدا رو شکر بقول سهراب لقمه نانی هست . خدا هم هست ...
عاشقانه زیستن را از مادرم آموختم در عین نداشتن همه چیز داشت . زندگی قشنگی داشتیم همه باهم.یادم میاد آن روزها وقتی شب چله می شد پدرم مثل همیشه با دست پر وارد خانه می شد . الان که فکر می کنم چیز زیادی نبود ولی زیاد به حساب می امد . به محض ورود به مادرم می گفت لیلا وسایل رو اماده کن به آقا قدرت اینها هم گفتم بیان خونه ی ما . (چند وقتی بود آقا قدرت از کار بی کار شده بود .) مادر هم که انگار همیشه منت دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید
برچسب : روشنایی,روشنا,روشنا آکادمی,روشنا حسینی,روشنایی در جدول,روشنایی محوطه,روشنایی های شهر,روشنا و تیام,روشنایی مثل آیدین, نویسنده : faihanc بازدید : 10
از همون روزهای اول سعی کردم طوری زندگی کنم که اگه بلاخره روزی نبودم کسی هم پیدا بشه یه فاتحه ای هم برای من بخونه . خلاصه اینکه این سنگ بنایی شد که راه و رسم خوب زندگی کردن رو بدون اینکه کسی بهم یاد بده الله بختکی خودم یاد بگیرم . اشتباه نکنید شکر خدا مادر با کمالاتی داشتم اما بقول معروف ما بچه های دهه ی پنجاهی با وجود داشتن مادر جرات مطرح کردن مشکلاتمون رو با پدرا و مادرامون نداشتیم . گاهی اوقات هم به مشکلاتی بر می خوردیم و همیشه خالی از اشکال هم نبودیم ولی بقولی لطف خدا شامل حالمون می شد و مشکل حل می شد . تقریبا این قضیه شامل حال بیشتر بچه های دور و برمون ه دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faihanc بازدید : 13
کاش بازم کاش . چند سالیست هر وقت دلم می گیره یاد این کاش می افتم . کاش اون روز لعنتی باهات به بیمارستان می اومدم . کاش تو همون سن و سال کم کلیه امو بهت میدادم هر چند اصلا نمی دونم بهت می خورد یا نه؟ کاش زنده بودی . کاش جای تو من رفته بودم. کاش پشتم بودی . اصلا اگه تو بودی من هیچ وقت بفکر ازدواج هم نمی افتادم . خدا رو شکر بازهم راضی ام . اما حقیقتا از این عشق یکطرفه خسته ام .خسته ی خسته . آخه این چه رسمیه . تو کجای کتاب خدا اومده که مرد حاکم مطلقه . کی گفته هر چی اونا بگن حقه؟ نمی دونم شاید چون دوباره سر مسایل احمقانه عصبانی ام کردی این حرفارو می زنم . ولی نه دیگه خسته دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faihanc بازدید : 15
از اینکه یه اشتباهو دو بار تکرار کنم وحشت دارم. از اینکه تو کارم موفق نشم وحشت دارم. از اینکه مورد قبول نباشم هم وحشت دارم. از اینکه تو کاری که شروع کردم موفق نشم وحشت دارم. از اینکه مردم بفهمند چی کار می کنم وحشت دارم.اگه بهم نخندید می گم از زندگی کردن به شیوه ای که بقیه دوست دارند بیشتر وحشت دارم.زندگی رو دوست دارم .چارچوبی رو که برای زندگی ام طراحی کردمو دوست دارم.اصولی رو که تو زندگی بهش پایبندم رو دوست دارم.اما با کسایی که باری به هر جهت زندگی می کنن اصلا میونه ای ندارم.با کسایی که دروغ می گن (البته نه به من به خودشون) بیزارم. به قولی خیلی حریم برای زندگ دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید
برچسب : تکرار سریال برادر,تکرار خندوانه,تکرار سریال پریا,تکرار دورهمی,تکرار سریال پادری,تکرار برنامه دورهمی,تکرار برنامه صفحه آخر,تکرار ماه عسل,تکرار فیلمهای شبکه اونیکس,تکرار پادری, نویسنده : faihanc بازدید : 8